من تصوری از دوست داشتن داشتم که کاملا اشتباه بود هم سان برگی که اقتدار را به پرواز در آمدن خیال میکرد.
اما هر چقدر در جمله بندیهای سرنوشتم میگردم جای برای افسوس نمیبینم انگار بخشی از دیدن این دنیا هست.
باید به مسیری که هر دوتاتون به هم خوردید فقط از ثانیههاش خوشیها رو بردارید و با یه لبخند و مکث هر کدوم راه خودتان برید.
بار دیگر به زندگی برگشته ام و هر بار بعد هر اشکهای فقط برایم لبخند مانده بود. آینه برایم آن را در آغوش میگیرد و قول میدهد دفه بعدی محکم تر فشار دهد.
مسیرم در حال تمام شدن است. مسیر بعدی را یافته ام. و این تمام معنا زندگی است.